دنيا بايمانی، در مورد پدر زندانی اش می نويسد...
دیشب پدرم ،که ١٥ روز است در اعتصاب غذا به سر مي برد را به بیمارستان اعزام کردند. پس از ١٦ سال حبس او همه گونه زندان و بند و تنبیه را به چشم دیده است.
از خود می پرسم به راستی این بار چه اتفاقی افتاده که پدر بخاطر جابجایی از یک بند به بند دیگر، دست به اعتصاب غذا زده؟ به راستی آيا فکر می کنید خواسته او به اين علت است که تحمل و حوصله جابجایی را ديگر ندارد؟
آن هم او که شرایط بسیار سخت تر از آنرا به سادگی تحمل کرده است؟ سادگی است اگر اینطور فکر کنید. حرف پدر من اینبار جابجا شدن نیست، این بار او از آزار و اذیت سازمانیافته اي که توسط دادستان و زندانبانان و بنا برتوصیه تعدادی زندانی وابسته به لابی های حکومتی اعمال می شود، ناراحت است. اینگونه جابجایی ها، نوعی دهن کجی به سایر زندانیان سیاسی است. امری که قبلاً هم سابقه داشته و نمونه های بسياري از آن را میتوان بر شمرد. براساس این اعتقاد است که من هم به حمایت از پدرم تا زمان برآورده شدن خواسته او، کماکان در اعتصاب غذا خواهم بود.
پدرم دوستت دارم
دنیا بایمانی
دوشنبه ٣٠ آذر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر